عروسی

ساخت وبلاگ
 

5شنبه و جمعه دوتا عروسی دعوت شده بودیم اولی دختردایی مامانم و دومی پسرعمه خودم

عروسی اول نسبت به عروسی های فامیل مامانم بسیار ساده برگزار شد .داماد شمالی بود و بنده خدا 400 نفر فامیل عروس دعوت کرده بود و 50 نفر از فامیل های خودشون.بعد از تالار رفتیم خونه پدر عروس و اونجا مختلط شده بود .با اینکه خواننده و دی جی نداشتن تا ساعت 4 صبح تمام فامیل رقصیدن

عروسی دوم که عروسی پسر عمه م بود خیلی بامزه بود کلی تشریفات داشت و وقتی وارد تالار باغ شدیم یه پرشیا دیدم که روبان قرمز زده بودن .من به مامانم گفتم انقدر بدم میاد ماشین عروس رو گل نمیزنن با روبان تزئین میکنن .  رفتیم داخل تالار دیدیم عروس داماد هنوز نیومدن.بعد فهمیدم که بله اون ماشین عروس نبوده بلکه هدیه پدر ومادر عروس به آقا داماد بوده . پدر و مادر عروس هم به دخترشون یه سرویس کامل هدیه داده بودن . پدر زن محترم هم تو خرید خونه به داماد کمک کرده و نصف مبلغ خونه رو پرداخت کرده بودن .

اخه ماجرا از این قرار بوده که پسر عمه من تو فروشگاهی حسابدار بوده و این پدر عروس خانم 2-3 سالی ایشون رو زیر نظر داشتن و دیدن از هر لحاظ پسر خوب و سالمیه .بهش گفته چرا زن نمیگیری ؟اونم گفته من شرایطشو ندارم گفته من یه دختر خوب سراغ دارم بیا خونمون با هم دو کلام حرف مردونه بزنیم .بنده خدا میره خونه آقاهه و بهش میگه" دختر من دختر خوبیه تو هم پسر خوب و سالمی هستی اگه با دختر من ازدواج کنی من همه جوره کمکت میکنم .نگران مسایل مالی هم نباش ." گویا وضع این آقا بسیار خوب بوده و همچنین آدم دست و دلبازی هم بوده .

خلاصه این میشه که پسر عمه ماهم قاطی مرغا میشه . یه مراسم جالبی داشتن جشن که داشت تموم میشد دی جی اعلام کرد آقا داماد میخواد واسه عروس خانم یه آهنگ بخونه .داماد هم آهنگ" قسم میخورم " هنگامه رو برای عروس با نهایت احساس خوند . انقدر خندیدیم (بی جنبه ام )

خلاصه مراسم بامزه ای بود ولی برای عروسی کلی خرج کرده بود طفلی.

دل نوشته های شیما...
ما را در سایت دل نوشته های شیما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtaremehrabo0no بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 17 بهمن 1400 ساعت: 12:28